برای دردانه ام

مهد کودک( ماه دوم )

نفسم تو که باشی معجزه ای در من رخ میدهد به نام : آرامش احساس میکنم خیلی زود با مهد خو گرفتی. دوستای خوبی پیدا کردی . گاهی اوقات ازشون گله میکنی که فلانی با من دوست نیست و منو هل میده یا ویشگون میگیره و .... حرفای با مزه ای میزنی مثلا اینکه میگی من به فلانی گفتم بیخود ؛ گرچه معنیش رو نمیدونی . یا  وقتی میام دنبالت به یکی از بچه ها میگی دوستم فردا صبح زود میبینمت . شده روزایی که بگی دوست نداری بری مهد اما زود راضی میشی... اسم اکثر بچه ها و مربیها رو میدونی. هر هفته هم موضوع تازه یاد میگیری و شعر جدید . دیگه نمینویسم چون دفتری داری که انتهای هر هفته سمیرا جون یه برگه فتوکپی شده میچسبونه که شعر ، موضوع کار اون هفته و ...
27 تير 1393

ویزیت 35 ماهگی و آزمایش خون و آمپول د3 و گروه خون

عشقم 1تیر ماه از خانم دکتر مهربونت وقت گرفتم  برا چکاپ . قد و وزن و دور سر شما به ترتیب 93.5 ؛ 12.100 و 50 بود که بازم  خدا رو شکر  دکترت راضی بود . با مشورت دکتر صلاح دونستیم که یه آزمایش خون بدی تا هم میزان ویتامین ها و املاح بدنت مشخص بشه و هم گروه خونی . گرچه خیلی خیلی برامون سخت بود که ببینیم از شما دارن خون میگیرن اما بالاخره باید انجام میشد و هی عقب مینداختیم و بالاخره 8 تیر ماه بردیمت آزمایشگاه و از قبل آماده کرده بودیم که میخوان چیکار کنن  و قول یه جایزه رو بهت داده بودیم . استرس و تپش قلب داشتم و خلاصه به محض رسیدن دیدم یکی از اقواممون ( فائزه جون) اونجا هستند و همین بهم دلگرمی داد . و به شما هم معرفی...
27 تير 1393
1